سفارش تبلیغ
صبا ویژن
طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز

آقای میر حسین موسوی که در ابتدا فقط به شکل یک کاندیدای ریاست جمهوری ظاهر شده بود ، با طرح شعارهایی نظیر آنچه ملت در دوران دولت اصلاحات تجربه کرده بود ، توانست توفیق چشم گیری در گرد هم آوردن شلاق خورده ها ، نیهیلیست ها (پوچ گرایان) ، دختران و پسران هرزه و همه ی کسانی که با دین خدایشان مشکلی داشتند ، به دست آورد.


ایشان رفته رفته با اجرا کردن طرح هایی که برای براندازی نظام ، به صورت حساب شده ای طراحی شده بود ، توانست پشتیبانی گروه های ضد جمهوری اسلامی را نیز جلب کند.


از جمله ی این گروه ها می توان به جامعه ی بهائیت ، سلطنت طلبان و کروهک تروریستی مجاهدین خلق (منافقین) اشاره کرد.


 


شاید شعارهایی که در بین حامیان میر حسین رواج داشت برای عده ای از ایرانیان ناشناخته بود اما برای گروه هایی که سالها برای براندازی نظام وقت و هزینه ی آمریکایی ،

انگلیسی و یهودی را صرف کرده بودند کاملاً آشنا و نوید بخش بود.


شعارهایی مانند : اگه تقلب بشه ، شنبه قیامت می شه...


 


کسانی که با حامیان این کاندیدا ، در باره ی پیروزی قریب الوقوع و حتمی آقای احمدی نژاد بحث کرده اند، حتماً همگی شنیده اند که آنها با شنیدن این حرف ، فوراً رژیم را به تقلب

متهم می کردند؛

این نشان دهنده ی هماهنگی و سازماندهی درون گروهی در میان طرفداران آقای موسوی دارد که از غرب تا شرق کشور ، همه بر یک امر تأکید می کردند.


بدون شک چنین سازماندهی عظیمی برای اقداماتی فراتر از تبلیغات ریاست جمهوری تنظیم می شد.


 


گروه برنامه ریز سیاست های براندازانه ، مسلماً به دردسرهای یک انقلاب جدید واقف بودند ؛ اما با مشخص شدن نتایج نظر سنجی ها ، چاره ای جز براندازی رژیم حاکم نمی دیدند .
آنها مسلماً برای این کار روی کمک های خارجی حساب ویژه ای باز کرده بودند.


این کمک ها می توانست علاوه بر وجوهات مادی ، به حمله ی نظامی کشور ثالث نظیر اسرائیل نیز کشیده شود.


 


جریان اصلاح طلب فاقد توان لازم برای اداره ی یک انقلاب نوپا بود ، لذا نقشه های  آنها روی همکاری های خارجی و تجربیات هشت ساله ی سید محمد خاتمی بنا می شد.

یعنی همان کاری که جورج سوروس در کشورهایی نظیر اکراین انجام داده بود.


 


ضمن آنکه دولت های متخاصم با جمهوری اسلامی که بر سر مسائلی چون پرونده ی هسته ای ایران به بن بست رسیده بودند ، علاقه ی زیادی به سرنگونی رژیم ایران داشتند و بی
شک آماده ی هر گونه همکاری با دولت کودتا میر حسین بودند.


 


در شالوده ی جنبش میر حسین ، موسوم به جنبش سبز ، از دختران لا ابالی گرفته تا گروه های تبلیغاتی مختلط و رقص های شبانه و روزانه ، همه آشکارا به چشم می خورد.

فراموش نکنیم آن جمله ی معروف غربی ها که گفته بودند ما اسپانیا را با زن و مشروب از مسلمانان بازپس گرفتیم را.


با روشن شدن جو حاکم بر فضای فکری اکثریت رأی دهندگان ایرانی ، این حقیقت برای غربی ها روشن شد که در قالب نظام جمهوری اسلامی ، جایی برای سیاست های غرب گرایانه ی جناح اصلاحات وجود ندارد.


بازتاب این وحشت غربی ها ، به روشنی در شعارهای حامیان موسوی و حرکات آنها نمود پیدا کرد.


تقریباً تمام ایرانی ها شاهد بسته شدن خیابان ها در ایام تبلیغات ، توسط طرفداران موسوی و فریاد های شبانه روزی آنها بودند.

چیزی که خاطره ی شعبان بی مخ ها را در ذهن تداعی می کرد.


 


با فرا رسیدن روز رأی گیری، کارشکنی های میر حسین موسوی و نمایندگان او به وضوح آشکار شد.


 تقریباً بیشتر نمایندگان او دیرتر از همه ی نمایندگان بر سر صندوق های رأی گیری حاضر شدند و همزمان جنبش بی سابقه ی رسانه های کثیفی مانند صدای آمریکا شدت پیدا کرد؛

رادیو فردا در همان زمان ها دست به ایجاد پنج تا هفت ایستگاه فرستنده ی رادیویی جدید زد و برنامه های پاره وقت این شبکه ها ، به تمام وقت تبدیل شد.


 


مسلماً حکومت جمهوری اسلامی این حرکات را رصد می کرد اما به دلیل نداشتن تجربه ی این چنینی و به خاطر فرار از اتهامی نظیر آنچه سید محمد خاتمی نسبت داد (کودتای مخملین علیه ملت) از اقدامات پیش گیرانه سر باز زد.


 


از زمانی که هنوز شمارش آراء پایان نیافته بود ، تا چندین روز بعد از آن ، میر حسین موسوی ، نمایندگان او و سردسته های آشوب آفرینی ها نظیر مهدی و فائزه هاشمی با پشوانه ی رسانه های آمریکایی ، یهودی و انگلیسی و حمایت های مالی و معنوی تمام دنیای غرب ، شروع به پخش کردن دروغ ها و شایعاتی پیاپی کردند؛


به طوری که فرصت تفکر را از مردم بگیرند و آنها را در حجم وسیع اطلاعات غلط غوطه ور کنند تا ایشان توان نقد و بررسی حتی نیمی از ان را نیز نداشته باشند.


این کار آنقدر حساب شده و قوی بود که گویی این شایعات مدتها و حتی سالها پیش طراحی شده بودند.


از پیدا شدن باتوم پلیس ضد شورش در ماشین های خورد شده ی مردم گرفته تا کشته شدن ندا آقا سلطان و ...


 


در این میان نقش صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران بسیار بسیار ضعیف و ناامید کننده بود ، به طوری که مردم نگران ، ناچار به رسانه های دولتی و خصوصی آمریکا و انگلیس مراجعه می کردند و اطلاعات کار شده ی آنها را دریافت می کردند!

همه دل نگران بودند که در بالای شهر تهران چه می گذرد ؛ بویژه که رسانه های بیگانه آن را به تمام ایران نسبت می دادند.


مثلاً در جریان قطعی سامانه ی پیامک کشور ، رادیو مسابقات پیامکی برگزار می کرد و جالب آنکه نام برندگان را هم اعلام میکرد!


یا این که تلوزیون به جای نمایش حقایق ، به پخش شبانه روزی فیلم و میان برنامه های احمقانه رو آورده بود!


 


بی شک صدا و سیما در آن روز ها به درد نخور ترین شبکه ی دنیا به حساب می آمد.


در خلاء ناشی از عملکرد ضعیف رسانه ی ملی ، نیروهای امنیتی به تنهایی بار گران فتنه ای که میر حسین موسوی به راه انداخته بود را به دوش می کشیدند...


پس از اقدام صحیح نیروهای امنیتی در قطع کردن سرشاخه ها و سر چشمه های شورش ،  امید کودتاچیان به ناامیدی بدل شد و طرح های بزرگی که در واقع توطئه ی یهود (جورج سوروس) بود ، همگی نقش بر آب شد.


 


در واقع همه ی شرکت کنندگان در اغتشاشات ، حامی میر حسین موسوی نبودند.


همه ی طرفداران او هم قصد براندازی و شورش نداشتند.


در این بین ، جوانان و نوجوانان کنجکاوی به چشم می خوردند که جریان اصلاح طلب و ضد اقلاب با ریختن خون افراد بی گناه و انداختن تقصیر آن به گردن حکومت  و ... عاجزانه سعی می کرد آنها را همچنان در صحنه نگه دارد.


 


جماعتی که آن روزها در خیابان دیده می شد ، ترکیب نامناسبی بود از:


 جوانان و نوجوانانی که در واقع این کار برای آنها فقط چیزی بود مثل بازی های چهارشنبه سوری


و تروریست های ضد انقلاب


و اعضای گروهک مجاهدین خلق که خون بی گناهان زیادی را بر ذمه دارند


و اوباش و شلاق خورده های عدالت


و دختران فراری و پسران هرزه


و ساده لوحانی که هنوز فکر می کردند تقلب شده


و ترکیب عجیبی از بالاشهری های مرفه و زندان رفته ها و ...


 


شاید آقای موسوی در آن زمان خود را خالق این ملغمه می دانست اما در واقع مغز متفکر او نبود.


آقای موسوی تنها یک آلت دست بود ؛ یک پله که تنها دیگران از آن می خواستند بالا بروند.


 


با محرز شدن شکست کامل این جریان و اینکه همه دیدند که سنگینی کفه ی ترازو به نفع جمهوری اسلامی است ، خیلی ها تغیییر موضع دادند ؛


از دولت آمریکا گرفته تا سعید حجاریان و آقای عطریان فر و کسانی که نامه نوشتند و ابراز وفاداری به نظام را نشان دادند.


 


در این جمع ، برد واقعی با کسانی بود که به پیروزی انقلاب مخملی میر حسین زیاد خوش بین نبودند و محافظه کارانه تر عمل کردند.


همانها که می گفتند : عاقبت این پله را افتادن است .... هر که بالاتر رود احمق تر است!


 


آقای میر حسین موسوی با دیدن این شکست به تمام کسانی که در خیابان ها ریختند (و به عروسک گردانی مهندس موسوی و اطرافیانش ، به آبروی کشورشان چوب حراج زدند) ، پشت کرد و در چرخشی آشکار ، آنها را ساختار شکن نامید و دست به تلاش زد تا جبهه ای سیاسی تشکیل دهد.


برای ایجاد چنین جبهه ی سیاسی باید میر حسین همه ی آنچه که رشته بود را پنبه می کرد و با توجه به ناکارآمدی بافته های قبلی ، دقیقاً همین کار را کرد.


اکنون میر حسین  تنها به یک بت تبدیل شده که شمنان خارجی هر وقت می خواهند آشوبی به راه بیاندازند ، فقط عکس او را بالای دستورالعمل های خود چاپ می کنند...


میر حسین امروز فقط نماد شورش بی حجاب ها و بی سوادها شده.


 


کافی است یک دور کوچک در وبسایت ها و وبلاگ های به اصطلاح سبز بزنید تا خودتان بدانید سطح سواد در میان باقی مانده ی طرفداران آقای موسوی چقدر است...


یا نظرات مخالفی که در وبلاگ های ضد خودشان می گذارند را بخوانید...


 


نکته ای که درخور توجه است ، این است که چطور آقای مهندس موسوی در جلب این قشر بی سواد و بی هویت اینقدر توفیق داشته و نکته ی دیگر این که چرا اینان خود را صاحب فهم و فرهنگ و اندیشه می دانند!

بی شک ، این از عواقب فعالیت های شبانه روزی صحنه گردانان این فتنه ی عمیق بوده است که هنوز توهم ایجاد شده توسط آنان از بین نرفته.


نام متداول وبلاگ های آنها خود گویای این مسئله است که قشر سطح پایین جامعه که شدیداً درگیر بحران هویت است ، تصوری عکس این مطلب را در مورد خود دارد.


به عنوان مثال می توان به نامهای نظیر اندیشه ، فکر آزاد ، روشن فکری ، انسان امروز و ... اشاره کرد که نام آشنای یک وبلاگ حامی نفاق است.


 


من از روییدن خار سر دیوار دانستم .... که ناکس ، کس نمی گردد بدین بالا نشینی ها


  

رویای صادقه ی کوروش کبیر در مورد آقای عالم ، علی بن موسی الرضا علیهما السلام



روزی فرمانروای امپراطوری بزرگ ایران ، در خواب می بیند که ماه ، از آسمان فرود آمد و در زمینی به نام ((سناباد)) فرو رفت!


خوابگزاران خواب او را به این صورت تعبیر کردند که یکی از پیامبران خدا (یا اولیای خدا) در این سرزمین مدفون خواهد شد.


این خواب به تدریج در میان ایرانیان مشهور شد و از آن پس مردم این سرزمین چشم به راه  آن مرد خدا نشستند؛


 


تا آنکه حکومت سیاه بنی عباس به کمک ایرانیانی که گمان نیک به آنها برده بودند ، در این سرزمین شکل گرفت.


 پس از مرگ ((هارون الرشید ملعون)) ، میان دو پسر او ، یعنی ((مأمون و امین عباسی لعین)) اختلاف افتاد و هر دو مدعی خلافت بلاعزل پدر شدند.


این اختلاف به پیروزی مأمون عباسی انجامید و او خراسان را به عنوان پایتخت حکومت خود قرار داد.


 


زندگی در خراسان باعث شد تا آوازه ی رویای امپراطور باستانی ایرانیان به گوش عباسیان نیز برسد.


در خراسان آن روز ، باغی به نام ((سناباد)) وجود داشت که در تملک یکی از عوامل بدسرشت و زورگوی عباسیان بود و این باعث می شد تا ایرانیان ، تعبیر شدن رویای کوروش کبیر


را دور ببینند.


 


گردش چرخ فلک به عمر بی برکت ((هارون الرشید)) پایان داد و مأمون پس از شکست دادن برادر ، به فکر افتاد تا به انتظار دیرین ایرانیان ، جامه ی عمل بپوشاند!


این بود که دستور بازپس گیری باغ سناباد را صادر کرد و نقشه ی دفن پدر ملعون خود را در آنجا عملی کرد ؛


او با این کار هاله ای از قداست دروغین به دور سلسله ی ناپاک بنی عباس کشید و تردید اعتراض به خاندان خود را در دل اهل ایران زمین کاشت.


 


تا مدت ها ایرانیان با ناباوری و دو دلی قبول کرده بودند که ((قمر الاقمار)) موعود ، همان خلیفه ی خون ریز عباسی است.


مأمون که قیام شیعیان حسنی و عاشقان خاندان پاک رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم او را به تنگ آورده بود و از جانب ایشان احساس خطر می کرد ، طرحی شیطانی ریخت


و آقا امام رضا علیه السلام را به اجبار و تهدید به پایتخت خود کشاند.


 


مأموران مأمون ملعون که امام هشتم علیه السلام را به مرکز حکومت می بردند وقتی که به ایران رسیدند غرق در تعجب شدند ،  چرا که می دیدند محبت آل رسول صلی الله علیه و


آله و سلم مردم ایران زمین را بیش از خاستگاه  اصلی دین اسلام شیدای خود کرده.


 


بعد از مدتی که بلندای مقام امامت و ژرفای دریای ولایت آقا امام رضا علیه السلام خلیفه ی جعلی وقت را به وحشت انداخت ، نقشه ی پلید مسموم کردن السلطان ابالحسن علیه


السلام ، به ذهن کثیفش خطور کرد.


 


امام رضا علیه السلام پیش از عملی شدن این مصیبت بزرگ برای محبان و شیعیان خود ، به دو نفر از گماشتگان مأمون که مأمور حفاظت و در اصل زیر نظر گرفتن آقا بودند ، فرمودند:


به زودی  مأمون مرا مسموم خواهد کرد؛


ایشان خبر دادند که مأمون عزم خواهد کرد تا بدن مبارکشان را پشت سر هارون الرشید ملعون دفن کند اما بدانید که موفق نخواهد شد ، سپس تصمیم خواهد گرفت تا مرا پایین پای
آن خونخوار دفن کند اما بدانید که باز هم خدا توفیق این کار را از او سلب خواهد کرد ؛


 


پس از آن دستور خواهد داد تا مرا را در قبرستانی معمولی دفن کند اما شما نگذارید ؛ در آن مجلس که بزرگان دربار و مردم حضور دارند ، شما پیشنهاد دهید که مرا بالای سر پدرش


 دفن کنند چون جلوی دیگران نمی تواند با این پیشنهاد مخالفتی نشان دهد ؛


 


در این کار نشانه ای برای اطمینان قلب شما وجود خواهد داشت و آن این است که وقتی زمین را بالای سر هارون الرشید کندند ، به آبی خواهند رسید که در آن ماهیان کوچک زیادی
وجود دارد و به امر خدا ماهی بزرگی پیدا خواهد شد و آن ماهیان را می بلعد و ناپدید می گردد ؛ پس از آن به اذن خدا آب به زمین فرو خواهد رفت و خاک کاملاً خشک خواهد شد ؛

به طوری که گویا هیچ وقت آبی در آنجا نبوده.

(فرمایش آقا چیزی قریب به این مضامین بود)



مأمون ، قاتل فرزند رسول صلی الله علیه و آله و سلم پس ازعملی کردن نقشه ی شوم خود گریبان چاک کرد و از سر مکر عزا گرفت؛

زمانی که آقا امام رضا علیه السلام در حال تنها گذاشتن عاشقان خود ، در اتاقی در بسته با یکی از یاران نزدیک خود بودند 

آقا امام جواد علیه السلام وارد اتاق شدند ؛

همراه آقا امام رضا علیه السلام که ایشان را نمی شناخت و متحیر شده بود پرسید چگونه داخل آمدید؟ و جواب شنید : خدایی که مرا از مدینه به اینجا آورده از این در هم داخل

میکند. سپس ایشان بر بدن پاک پدر علیه السلام نماز خواندند.

کرامات این خاندان بی نهایت است.


...


همان طور که آقا امام رضا علیه السلام خبر داده بودند ، جنس زمین در پشت بدن ناپاک هارون الرشید ، از سنگ سخت بود و قابل کندن نبود؛
همینطور هم پایین پای او.


در این حال که مأمون دستور به دفن آقا امام رضا علیه السلام در قبرستان معمولی داده بود ، آن دو مأمور مأمون فرموده ی امام علیه السلام را اظهار کردند و مأمون که چاره ای جز

قبول نداشت دستور کندن بالای سر پدرش را داد.

جنس آنجا هم از سنگ بود که به راحتی شکسته شد و در کمال حیرت به آبی رسیدند و باقی ماجرا.


 


بعد از این ماجرا آن دو مأمور ، از ترس سیاست شدن ، به کوهها پناه بردند و در همان جا دار فانی را وداع گفتند.

هنوز هم قبر آن دو مورد زیارت عاشقان اهل بیت علیهم السلام قرار می گیرد.




بعد از دفن آقای بزرگ عالم در زمین سناباد ، رویای صادقه ی کوروش کبیر تعبیر شد و ((قمر الاقمار)) از آسمان هبوط کرد و در زمین سناباد پنهان شد.


 شهرت لقب ((شمس الشموس: خورشید خورشیدها)) برای آقا امام رضا علیه السلام ، نام نا آشنایی نیست.


اما در زیارت نامه ی آقا امام جواد علیه السلام ، ایشان پدر بزرگوارشان را با لقب ((قمر الاقمار : ماه ماهان)) خوانده اند.


 


حاکم جهان ، السلطان ابالحسن علیه السلام ، کسی که خراسان به برکت وجود ایشان خراسان شد ، طبق قانون دوران هخانشی که در آن مادر به ارث گذارنده ی نژاد بود ، امامی
از نژاد ایرانیان به حساب می آید ؛

هر چند به دنبال اصل و نژاد گشتن برای امامان مهصوم علیهم السلام کاری ساده لوحانه و کوتاه نظرانه است زیرا اصل عالم وجود به برکت این بزرگان خلق شد و طبق روایتی ، دنیای
ما مانند ((نصف گردو)) در دستان مبارک معصومین علیهم السلام است.



السلام علیک یا غریب الغربا ، یا شمس الشموس ، یا انیس النفوس ، ایها الساکن بارض طوس... السلام علیک و رحمة الله و برکاته.



*- این نوشته بیشتر بر اساس شنیده های بنده در یک سخنرانی پخش شده از شبکه ی سلام بود. امیدوارم در نقل مطالب زیاد به خطا نرفته باشم. نام سخنران محترم در صورت نیاز قابل پیدا کردن است...


  

توضیح : عبارت ‹ صفحه ... › بیانگر شماره ی صفحه در کتاب ((چهارده نور پاک (فارسی) )) است


مهدی موعود در منابع زردشتیان


 1 . در کتاب " زند " که از کتب مقدسه و معتبرهء زردشتیان است ، پس از آنکه مقداری در پیرامون شیوع فساد در آخر الزمان گفتگو کرده و گوشزد می کند که غالبا قوت و شوکت با اهریمنان خواهد بود می گوید :
 " آنگاه از طرف اهورامزدا به ایزدان یاری می رسد ، پیروزی بزرگ از آن ایزدان می شود و اهریمنان عالم کیهان به سعادت اصلی خود رسیده ، بنی آدم بر تخت نیکبختی خواهند نشست . . . " .


 2 . " جاماسب " در کتاب معروف خود ، جاماسب نامه ، از " زردشت " نقل می کند که :
" از فرزندان دختر پیامبر که " خورشید جهان " وشاه زمان نام دارد ، کسی پادشاه شود در دنیا به حکم یزدان ، که جانشین آخر آن ، پیغمبر ، باشد " .


 3 . باز در جاماسب نامه می خوانیم :
" مردی بیرون آید از زمین تازیان ، از فرزندان هاشم ، مردی بزرگ سر و بزرگ تن و بزرگ ساق ، و بر دین جد خویش باشد . با سپاه بسیار ، روی به ایران نهد و آبادانی کند و زمین را پر داد کند " .


 4 . جاماسب در تعالیم خود می گوید :
" پیامبر عرب آخرین فرستاده است که میان کوههای مکه ظاهر شود . . . از فرزندان پیامبر شخصی در مکه پدیدار خواهد شد که جانشین آن پیامبر است و پیرو دین جد خود می باشد . . .
از عدل او گرگ با میش آب می خورد و همهء جهان به آئین " مهر آزمای " ( محمد ) خواهند گروید " .


 5 . قسمتی از پیشگوئیهای دیگر زردشت ، دربارهء ظهور و علایم ظهور در " بهمن یشت " به تفصیل آمده است . ( 1 )


 6 . در بخش " گاتها " که یکی از بخشهای چهارگانهء " اوستا " است در صفحات 24 و 98


‹ صفحه 1894 › نویدهائی در مورد موعود جهانی ، مصلح و پایه گزار حکومت واحد جهانی دیده می شود .


 7 . در تفسیر زند به ظهور عیسی نیز تصریح کرده می گوید :
" اشیرزیکا ظهور خواهد کرد و همزمان با او پتیاره نیز ظاهر می شود ، اشیرزیکا بر دنیا مسلط می شود " .


 8 . در " زند وهومن یسن " از ظهور " سوشیانس " ( نجات دهنده بزرگ جهان ) خبر داده می گوید :
" نشانه‌های شگفت انگیزی در آسمان پدید آمد که به ظهور منجی جهان دلالت می کند و فرشتگانی از شرق و غرب به فرمان او فرستاده می شوند و به همهء دنیا پیام می فرستند " . آنگاه به مقاومت شریران در برابر او اشاره کرده نوید می دهد که سرانجام همگی در برابر او سر تعظیم فرود می آورند .


 9 . قسمت دیگری از پیشگوئیهای زردشت در مورد سوشیانس را در " یسنا " فصلهای 3 و 12 و 16 می خوانیم .


 10 . هنگامی که " گشتاسب " در مورد کیفیت ظهور سوشیانس و چگونگی ادارهء جهان می پرسد ، جاماسب حکیم ، شاگرد زردشت توضیح می دهد : " سوشیانس ( نجات دهندهء بزرگ جهان ) دین را به جهان رواج دهد ، فقر و تنگدستی را ریشه کن سازد ، ایزدان را از دست اهریمن نجات داده ، مردم جهان را همفکر و هم گفتار و هم کردار گرداند " . ( 1 )


 اعتقاد به ظهور " سوشیانس " در میان ملت ایران باستان به قدری رائج بود که در شکستهای جنگی و فراز و نشیبهای زندگی با یادآوری ظهور او خود را از یأس و ناامیدی نجات می دادند .
در جنگ قادسیه پس از درگذشت " رستم فرخزاد " سردار نامی ایران ، هنگامی که یزدگرد با کسان خود آمادهء فرار می شد ، به هنگام خارج شدن از کاخ پر شکوه مداین ، ایوان مجلل خود را خطاب کرده و گفت :
" هان ای ایوان ! درود بر تو باد هم اکنون از تو روی می تابم تا آنگاه که با یکی از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور آن فرا نرسیده است به


‹ صفحه 1895 › سوی تو برگردم " .


 سلیمان دیلمی می گوید : هنگامی که به محضر امام صادق ( علیه السلام ) شرفیاب شدم مقصود یزدگرد را از جملهء ( یکی از فرزندان خود ) پرسیدم ،
فرمود : " او مهدی موعود و قائم آل محمد است که به فرمان خداوند در آخر الزمان ظهور می کند .
او ششمین فرزند من ، و فرزند دختری یزدگرد است و یزدگرد نیز پدر او می باشد " . ( 1 )


 این روایت را " احمد بن عیاش " هزار و اندی سال پیش در کتاب نفیس خود " مقتضب الاثر " آورده است . ( 2 )


منبع: چهارده نور پاک (فارسی) - دکتر عقیقی بخشایشی - ج 14 - ص 1893 - 1895

. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
‹ پاورقی ص 1893 ›
 1 . " بهمن یشت " که " زند وهومن یسن " نیز نامیده می شود ، شامل یک رشته رویدادهائی است که راجع به آیندهء ملت و آیین ایران است ، که اهورمزدا وقوع آنها را به زردشت پیشگوئی می کند . این کتاب توسط صادق هدایت از متن پهلوی به فارسی کنونی ترجمه شده است .


‹ پاورقی ص 1894 ›
1 . جاماسب نامه ص 121 و 122 .


 ‹ پاورقی ص 1895 ›
1. با توجه به این که " شهربانو " مادر امام سجاد ( ع ) بنابر مشهور دختر یزدگرد آخرین پادشاه ساسانی است ، روشن می شود که او واقعا پدر بزرگ حضرت ولی عصر ( ع ) می باشد .


2 . مقتضب الاثر ص 40 ، احمد بن عیاش با شیخ صدوق معاصر بود و در سال 401 هجری درگذشت .
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .


  

در پی ریزش قابل توجه نیروهای اغتشاش گران و از دست رفتن توانایی ایجاد شورش توسط ایشان ، حامیان سبز پوش دجال در یک فرار به جلو بیانیه ای صادر کردند و با قرار دادن چند شرط ، حاضر به دست کشیدن از شورش های خیابانی شدند!


بسم جبت و الطاغوت!


پیرو مذاکرات انجام شده در جلسه ی خصوصی جنبش سبز آزادی ، ما ، اکثریت قاطع مردم ایران ، به شرط پذیرفته شدن شروطی که در ادامه می آید ، حاضر به ترک مخاصمه و اعتراضات مدنی خیابانی هستیم.


بدیهی که در صورت نقض هر یک از شروط یاد شده ، این مصالحه نامه به صورت یک طرفه و بدون اعلام قبلی قابل فسخ خواهد بود.


1- تأسیس عشرت کده های خود گردان در بالای شهر تهران و سازماندهی دختران فراری در آنها توسط عناصر این جنبش.


2- تأ سیس چند محل مناسب برای همجنس بازان با نظارت بانوی فرهیخته ، شیرین عبادی


3- اختیاری شدن رعایت حجاب به جهت رعایت صرفه جویی در اقتصاد خانواده با حذف همین مقدار اندک پارچه


4- آزادی پوشش اعضای جنبش برای شنا و استراحت در کنار دریا و گرفتن حمام آفتاب در شهر


5- به رسمیت شناخته شدن زحمت کشان روسپی و تعیین حقوق و بیمه برای آنان


6- تعویض قانون اساسی کشور با قانون اساسی آمریکا یا اسرائیل


7- به رسمیت شناخته شدن اسرائیل و همکاری دولت جمهوری ایرانی با آن کشور ، برای سرکوبی ستیزه جویان فلسطینی و لبنانی


...


(به جهت طولانی بودن ادامه ی این مصالحه نامه ، از آوردن دیگر  بندهای آن خود داری می شود.)


علاقه مندان می توانند برای آگاهی از جزئیات آن به آقای موسوی یا هر یک از اشرار محل خود مراجعه فرمایند.


  

زبیر که همیشه نامش با نام طلحه همراه است ، در ظاهر همیشه یکی از یاری گران دین خدا به شمار می آمد ؛ ولی وقتی که در آزمایشی سخت قرار گرفت شکست سختی خورد و در صف دشمنان آقا امام علی علیه السلام و در کنار خوارج نهروان قرار گرفت...


هر چند در آخرین لحظات از خوارج کناره گرفت اما لشکر حق را نیز یاری نکرد.


 


حدیثی قریب به این مضامین از امام معصوم علیه السلام شنیدم که ایشان فرموده بودند: « زبیر همواره یکی از ما اهل بیت (علیهم السلام) بود ، تا اینکه پسر شومش به دنیا آمد و ...»


 


همین حکایت در مورد آقای منتظری هم اتفاق افتاد ؛ او که در اوایل انقلاب در صف اول یاران نظام قرار می گرفت ، تحت تآثیر گرایشات پسرش ( که به سوی گروهک مجاهدین خلق تمایل داشت ) قرار گرفت و از سوی ملت و نظام طرد شد.


 


او هر چند در محله و زادگاه خود به ظاهر اسم و رسمی داشت اما در واقع او برای شیعیان یک مرده به حساب می آمد ...


 


تا زمانی که فتنه ی شوم موسوی متولد شد ...


در این زمان دختران و پسران بی قید و بند و مشتریان پارتی های شبانه ، لباس سبز پوشیدند و به خیابان ها آمدند تا آبروی کشور ایران را در میان جهانیان به زمین بریزند و دشمنان بشر را شاد کنند.


 


کسانی که تا پیش از این به آقای منتظری (به خاطر عبا و امامه اش) فحش می دادند ، به دعوت صدای آمریکا لبیک گفتند و به خاطر شهوت قدرت طلبی اصلاح طلبان عکس منتظری را در دست گرفتند تا به نائب امام زمان علیه السلام و عجل الله تعالی فرجه ناسزا بگویند.


 


هر چند در بیانیه ها و استفتائات منتظری در طول این مدت شک هست (به خاطر وضعیت جسمی ایشان) ، ولی به هر حال اجل او هم رسید تا او را از خواب بیدار کند. ( مردم در خوابند ، وفتی که مردند هوشیار می شوند).


 


از قضا شب اول قبر آقای منتظری ، شب یلدا بود تا در طولانی ترین شب سال مهمان نکیر و منکر باشد !


 


خدا به کسی ظلم نمی کند...


  

بسمه تعالی



نگاه به تاریخ و کسب تجربه از آن توصیه
ای دینی است که سفارش به آن زیاد شده .است



نگاهی به روزنامه ها و مجلات ابتدای
انقلاب اسلامی ایران از احزاب و گروها و مقایسه آن با زمان کنونی هر شخصی را به
رعایت انصاف وا می دارد از جمله حمله
روزنامه هایی چون را ه مجاهد از مجاهدین خلق(منافقین) و نامه مردم از فداییان خلق
(اکثریت ) یا همان کمونیست ها به افرادی چون آیت الله بهشتی و آیت الله مطهری به
این بهانه که اینها با آمریکا سازش دارند و یا اینکه با کمونیست ها هم پیمان هستند
، اتهام اول ااز طرف کمونیست ها بود و اتهام دوم از طرف منافقین هر کسی که مقداری دقت کند به این فکر وا داشته
می شود که به راستی حمله های بعضی روزنامه ها که مدعی اسلام و پیروی از قرآن هستند
از این نوع حمله ها نیست؟؟!!!



حمله به شهید بهشتی از نگاه اقتصادی و
سیاسی بود و حمله به شهید مطهری از این باب بود که ایشان قائل بود حتی کمونیستها
هم می توانند در دانشگاهای ما کرسی نظریه پردازی داشته باشند .آیا این بود تمام
جرم آنها که از اسلام و قرآن دفاع می کردند؟؟ که در زمان حاضر نیز عده ای فقط به
جرم اینکه قائل هستند حقوق همه شهروندان باید رعایت شود و آنهاهم از گوینده
گفتارآنهم فقط به خاطر همین گفتار ونه اعتقادات و تمام مواضع سیاسی آن شخص حمایت
می کنند باید هر تهمتی که به خودشان می چسبد به آنها بچسبانند؟؟؟؟؟؟؟؟



اگرنه جرم بزرگتر آنها چه بود؟؟روزنامه های فحاش بیان کنند که چه چیزی بوده
؟و آیا تاریخ حمله آنها را به یاران امام چنین قضاوت نمی کند؟؟!!



به نظر شما
فحاشان اگر شما در زمان امام و شهید مطهری مثل حالا می توانستید اربده کشی کنید
مطمئن هستید که شهید مطهری را طرفدار کمونیست معرفی نمی کردید؟؟!!



((من به هم?
این دوستان غیر مسلمان اعلام می کنم ،از نظر اسلام تفکر آزاد است ،شما هرجور می
خواهید بیندیشید ،بیندیشید هر جور می خواهید عقید?خودتان را ابراز کیند بشرطی که
فکر واقعی خودتان باشد ابراز کنید هرطور که می خواهید بنویسید ،بنویسید هیچ کس
ممانعتی نخواهد کرد.



....یگانه
دانشکده ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم همین دانشکده
الهیات است..))



پیرامون
انقلاب اسلامی ،چاپ 10، صدرا 1373


  

                                     به نام
آنکه پیامبر را فرستاد برای برپایی مکارم اخلاق



هشدار به
تمام دوستداران انقلاب و اسلام عزیز همان دویی که ثمره خون هزاران جوان و نوجوان و
پیرو وکوچک و بزرگ در طی سالیان طولانی می باشد.



به خود آییم
و منافع وسلیقه های شخصی را عامل قضاوت قرارندهیم و تنها به قانونی که خونبهای
هزاران شهید و جانباز و آزاده است بیندیشیم که امام بزرگوار می فرمود تخلف از
قانون تخلف از شرع است.



حرفهای
قشنگمان را بگذاریم برای زمانی که در جلساتی هستیم و قرار است بهترین دستور
العملها و بهترین افکار را برای اجرا انتخاب کنیم !زمانی که حرفی برای زدن باشد و
گوشی برای شنفتن واراده ای برای به قانون رساندن بهترینها، در این زمان که اوضاع
طوری شده که به هر مناسبتی صحنه هایی از اعتراضات از صدا وسیمای جمهوری اسلامی پخش
می شود جای اینکه من راستگوترم یا دیگری، نیست همه باید به قانون برگردیم و عمل
کنیم و در واقع آنرا نهادینه کنیم .



تا به حال
شده که به برداشت آزاد سیمای جمهوری اسلامی دقت کرده باشیم که چگونه مردم کوچه و
بازار و حتی دانشجویان و طلبه های جوان چگونه قانون را زیر پا می گذارند و به
بهانه های مثل دیرم شده ،هواسم نبود و ... تخلف ازقانون را به راحتی توجیه می
نمایند.



آری عزیزان
این نتیجه همان بی اعتمادی به قانون و رعایت نکردن آن از طرف مسؤلین کشوری و لشکری
است .مگر نه این استکه الناس علی دین ملوکهم یعنی مردم بر دین(رفتار و اعمال
)حاکمان خود هستند!!!



در پایان
باید گفت ،



شکوه دنیوی
چون دایره ای روی آب است که هردم بر پهنای خود می افزاید ودر منتهای وسعت هیچ می
شود.



دشمن در کمین است و از عوامل نفوذی خود درهر دو
جناح نهایت استفاده را خواهد کرد .آنکه خود ساخته تر است بیشتر و زود تر به قانون
روی خواهد آورد .مگر نه این استکه قانون برای همه افراد راهای بیان مظالم را باز
گذاشته ؟! تاهمه چون امام علی (ع) خود در برابر قانون سر تسلیم فرود آوریم و به
مخالفین چنان شجاعتی بدهیم که حرفهای خود را( ولو ناحق، چنانکه در دادگاه آن مرد
یهودی ذره را از آن خود کرد در حالی که هم قاضی و هم اعتقاد ما شیعیان به علم و
صداقت شکی را باقی نمی گذارد که ذره از آن مولای متقین می دانست)به راحتی بیان نماید و...زمینه را برای افراد لجوج و آنانی
که نان و آبشان در اختلاف انداختن است فراهم ننماییم.



گوشه ای ازمعنای این ماه و این اعیاد که برهمه جهانیان
مبارک باشد به نظر حقیر چیزی جز این نیست
. وسلام



 



 


  

به نام خالق هستی



شاید برای
هر ناظری به وقایع اخیر ایران و بخصوص تهران بعد از انتخابات ریاست جمهوری این سؤال پیش بیاید که جریان چیست و چرا وضعیت جامعه اسلامی ایران و
نیروهای انقلابی چنین شده ؟!



البته که
هرکسی نیز به همان نحوی تفسیر می کند که می خواهد مردم نتیجه دلخواه اورا بگیرند.
و به قول رندی همه راست می گویند اگر آنچه که من می خواهم بگویند و یا اینکه همه
راست می گویند منتها نسبت به اطلاعاتی که دارد نه نسبت به تمام وقایع .



هر کسی به
زعم خود لیلی را می بیند و آنکه عاشق است کور است و کر در جریان بیان حقایق و آنکه
خال نتراشیده و سیاه لیلی را می بیند از نگاه دشمنی اگر نباشد از نگاه یک عاشق
نیست لذا عیبها را بهتر می بیند تا خوبی هارا.



از طرفی
در بیان حقایق آنکه دست اندر کار است و باید توضیح دهد و حقایق را برای همه بیان
کند دچار یک خود سانسوری می شود اگر نگوییم سانسورش می کنند. ، واقعیت را چنان که
باید برای مخاطب خود بیان نمی کند لذاست که مخاطب را در تحلیل نادرست وقایع تشویق می کند.



خطرات این
گونه بازی با احساسات ،عواطف ، اخبار مورد نیاز و...چندین موردی که می توان به آن
اضافه کرد این می شود که 1- بی اعتمادی مردم نسبت به اخبارو
تحلیلها و ...



2- گذاشتن
جا و نشانه برای آنانی که بعضی از حقایق را بازگو می کنند تا درواقع اباطیل خود را
به خورد مردم دهند.



3- اعتماد
کردن مردم و ...به مجاری خبری غیر قانونی و حتی دشمن به بهانه های چون دشمن واقعیت
مخالف را بهتر و در ست تر از خودی ها بیان می کند.



4-
بازگونشدن مسائل و جریانات واقعی از دو طرف برای حل بحران. و ..



5- راه
برای تهمت زدن به نیروهاییکه مدتهای مدیدی (هشت سال دفاع مقدس)در کنار هم در مقابل
دشمنان مشترک ایستاده بودند و خم به ابرو نمی آوردند.



6- بیان
نشدن حقایق و سردرگمی بین مردم که صاحبان اصلی نظام هستند.



7- همیشه
بقاضی رفتن بدون وجود رقیب و بیرون آمدن از روی رضایت از طرف یک گروه .



8- مشخص
نشدن حرف مخالفین مجریان حاکم و نه نظام حاکم و در نتیجه سنگ روی یخ کردن آنها



9- رواج
بی عدالتی در میان مردم و مراکزی که باید طبق قانون هر تهمتی از طرف هرکسی به یک
شخصیت در آن تریبون شود باید زمینه ای فراهم شود که رفع اتهام نماید .



10- در
نهایت رفتن مردم به سوی فرار از قانون به هر طریقی که شده با این عنوان که بی
عدالتی در بعضی جاها غوغا می کند دیگر دلیلی برای رعایت کردن از طرف ما
ندارد!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟



نهایت
سخنم آن استکه تنها را ه برون رفت از وضعیت فعلی رفتن به سوی قانون است و نه
رفتن به سوی سلیقه به نحوی که هر کس بامن است عین قانون است و مخالف من خلاف قانون
...وهزاران حرف نگفته دیگر.



تا نهادینه شدن قانون هر چند وحی منزل
نیست اما عامل آرامش هر اجتماع و بلکه هر کشور ی است خدا حافظ مخالف و موافق


  

                                             به
نام خالق خلق



                                              
فلسفه اخلاق



در مکتب
اپیکور و امام خمینی لذت باید همیشگی باشد ،هر چند امام به لذت آخرت هم توجه دارد
و اینکه هردو به این عقیده اند که چه بسا الم هایی باشند و لذتهای بیشماری داشته
باشد و چه بسا لذتهایی باشند و المهای بسیار که امام با توجه به آخرت آنرا همیشگی
و با توجه به دنیا آنرا موقت می داند.



 



امام که قائل
به مرحله بیداری در فرد و جامعه است تا انسان بتواند به مرحله کمال و سعادت
برسد،می توان با این اندیشه افلاطون که ((هرخیری ازعلم برمی خیزد وهرشری از دل جهل سربرمی آورد وبا داشتن علم هیچ
عاملی نمی تواند انسان را از کار خوب بازدارد و اگرهم کار بد کنند نادانند و خوبی
را نمی شناسند .پس برای آنکه زندگی سعادتمند انه‌ای داشته باشیم باید نسبت به
حقایق و واقعیات شناخت پیداکنیم ...))



 



فارابی همچون
امام به غایت خلقت توجه خاص دارد .فارابی فیلسوفی غایتگراست وجهت گیری منظومةفکری
او وهمة اجزای فلسفه وی بر اساس غایات استوار شده است اودر کنار اهمیتی که به علت
فاعلی برای مبدأ شناسی وسبب شناسی وهمچنین به علت صوری وعلت مادی می دهد و آنها را
جزء شرایط یقین می شمارد به علت غایی توجه ویژه ای دارد ودر ورای ظواهر مادی این
عالم به حقایقی مانند کمال ،سعادت قصوی
،خیرافضل، و فصیلت اعتقاد دارد ودر نظام هستی همه چیز را هدفمند می بیند که به سوی
غایتی در حرکت است ((الطبیعة لا تفعل شیئآ باطلا))همه چیز بهصورت فطری ویا ارادی
با شوق و رغبت به سوی غایت مطلق و کمال شایستة خود در حرکت است.



 



 



السیاسة
المدنیة ،فارابی،


  

این دور است که بگوییم کردادر فضیلت
مندانه باعث ایجاد فضیلت در شخص می شود و کردارفضیلت مندانه آن چیزی استکه باعث
ایجاد فضیلت می شود،بنابراین از این منظر اخلاق مبتنی برفضیلت ممکن است همچنان
تقدم داشته باشد به این اعتبار که فضیلت مند کما کان در اخلاق بیش ازهر چیز دیگر
اهمیت دارد . اما آگاهی از نحوه دست یافتن به این حالت پیشاپیش مستلزم معرفت به
این مطلب است که چه کرداری عادلاننه یا درست یا فضیلت مندانه است.



به این ترتیب می توانیم دو رأی مخالف هم
را در بارة نسبت فضیلت و کردار درست صورت بندی کنیم آرایی که در بندهای زیر بیان
شده است:



الف- کردار درست =آنچه منش فضیلت مندانه
را اعتلا می بخشد،پایدار نگه می دارد یا آنچه از این منش ناشی می شود.



ب- منش فضیلت مندانه = آنچه کردار درست
به دست می دهد اما در این باره توضیحی نمی آورد که فضیلت چیست؟ رأی دوم فضیلت را
توصیف می کند اما توضیح نمی دهد که کردار درست چیست (البته اعتقاد به هر دوی این
آرا توجیه منطقی ندارد زیرا این اعتقاد کردار درست را با ارجاع به فضیلت و فضیلت
را نیز با ارجاع به کردار درست تبیین می کند)



در یک کلام اگر اعمال آدمی موجب اعتلا یا حقظ فضیلت شود آن هم نه فقط
در وجود خودمان بلکه علاوه بر این در کسانی که رفتار ما بر آها اثر می گذارد ونیز در کل کشور یا اگر اعمال ازمنشی فضیلت مند سر بزند در این صورت عادلانه
یا درست است جز این اگر باشد ،ناعادلانه یا نادرست است .



رأی ب- بر خلاف رأی الف با بخش زیادی از
توصیف افلاطون در باب فضیلت مغایرت دارد نه برحسب اعمال درست یا عادلانه درست
استکه برای رسیدن به سرمنزل فضیلت باید کارهای مشخصی انجام دهید این سخن دست کم در مورد آنهایی که ما مطالعه و
انضباط به کسب فضیلت از طریق تعلیم وتربیت صحیح صاحب فضیلت می شوند و در عمل به
نظر می رسد که آنرا چونان هدیة خدایان کسب
می کنند- تبیینی که توجیه ناپذیر است .



ولی افلاطون طوری حرف می زند که گویی
نتایج آن اعمال – این واقعیت که گرایش
آنها به جانب اعتلای فضیلت در مردمان است –موجبات درستی شان را فراهم می آورد نه
آن را ه دیگر.



 



در نهایت پایبندی افلاطون به اخلاق
مبتنی بر فضیلت در آن جا آشکار است که می گوید ((اما عدالت در واقع ...مربوط به
رفتار ظاهری نیست بلکه مربوط است به ضمیر و باطن ودر خود داشتن هر آنچه به معنای
تام وتمام کلمه تعلق خاطر مناسب آدمی است))



مبانی فلسفه اخلاق ،رابرت . ال. هولمز
ترجه مسعود علیا،نشر ققنوس 1382،ص 83-84-85


  
   مدیر وبلاگ
انتقال موبایل پاتوق آدرس تغییر کرد
ایمیل ها: mobilepatogh@gmail.com بررسی گوشی های موبایل در موبایل پاتوق
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :51
بازدید دیروز :69
کل بازدید : 951981
کل یاداشته ها : 1465


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ